دلم تب دارد...امّن یُجیب بخوان

دارد جوان منتظرت پیر می‌شود...

دلم تب دارد...امّن یُجیب بخوان

دارد جوان منتظرت پیر می‌شود...

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم

 

ســـــــــــــــــــــــــلام

بعد از مدت‌ها

که همه جور ابراز گلایه و ناراحتی شما رو مِن باب دیر به روز کردن وبلاگ پذیرا بودم؛ البته اونقدرام که شماها داغش کردید دیر نشده! فقط حدود 10 ماهه ناقابله، که خب طبیعیه :دی

راستیتش مطلب واسه بروز کردن بود اما حس و حالش نبود و این نبود حس و حال باعث می‌شه مطالبت رو اونجوری که باید، به دل نشینه و گاها نصفه نیمه بمونه

کلا چند صباحی دوری از نت و این جور قرتی بازیاش تجربه خوبی بود، چراکه در اوج ساختن زندگی دو نفره فازای مهم‌تری هست که باید اول به اونا پرداخت، اینه که ممکنه مجبور بشی از یه سری کارای دیگه کمی تا قسمتی بزنی. منم فقط یکم زدم توجه فرمودید که.

ان‌شاالله نصیب همتون بهترینش :)

تو این پست دنبال مطلب ویژه‌ای نباشید چون نداره، فقط استارتیه واسه شروعی دوباره و اینم گفته باشم که مِن بعد مطالبم ممکنه نصبت به قبل فرق کنه و با موضوعات و قالب‌های گذشته متفاوت باشه.

و اینکه ان‌شاالله به زودی مطالب و نظرات وبلاگ قبلی‌ام به اینجا منتقل میشه(البته تا الآن که این نرم افزار مهاجرت بیان همکاری لازم رو نداشته)

 

*ویژه نوشتی برای هم سفرم

و امروز تولد هم‌سفرمه، بیست و چهارمین سال تولدش و دومین سال تولدی که من لیاقت همسریشو پیدا کردم.

اول از همه این‌ که:

صادقم تـــــــــولـــــــدت مبــــــــارک

و دوم این‌که:

امیدوارم تا سالیان سال در کنار هم بهترین‌ها نصیبون بشه

* چیزی که توی تولدا بعد از کادو گرفتن باید بهش توجه کنیم اینه که ببینیم این چند سالمونو چطور گذروندیم و چقدرش مفید بوده، و به قول همسر گرام: "ببینیم  چقدر بندگی کردیم".

 

که خب اینم قسمت سخت تولده

 

پ.ن:

- قول نمی‌دم، ولی سعی می‌کنم زودتر به زودتر به روز بشم

- به یه چیزی باید اعتراف کنم اونم این‌که هدیه خریدن برا مردا جزء سخت‌ترین کارای دنیاس، اونم بعد گذشته چند وقت که وسایل مورد استفادشو براش گرفته باشی.

 

یاحق

 

 

 

  • تب کرده